سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که امام علیه السلام کمتر به منبر مى‏نشست که پیش از خطبه نگوید : ] مردم از خدا بترسید که هیچ انسانى بیهوده آفریده نگردیده تا به بازى پردازد ، و او را وا ننهاده‏اند تا خود را سرگرم بى‏فایدت سازد ، و دنیایى که خود را در دیده او زیبا داشته جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت انگاشته ، و فریفته‏اى که از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده چون کسى نیست که از آخرت به کمترین نصیب رسیده . [نهج البلاغه]
عاشقان میگویند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» قلب من قلب توست

    سحر دوست صمیمی ام بود.سه سال راهنمایی را با هم همکلاس و هردو از شاگردان ممتاز مدرسه بودیم.فقط سحر در درس ریاضی کمی ضعیف بود. وقتی به مشکلی برخورد میکرد به خانه ما می آمد و من هم کمکش میکردم. ما هم دیگر را خیلی دوست داشتیم .

من بیماری قلبی داشتم و همین مریضی ما را با هم دوست کرده بود سحر درباره بیماری ها اطلاعات زیادی داشت و دوست داشت در آینده جراح قلب بشود . کاملا به قرص های من آگاه بود و هر وقت قلبم درد می کرد سریع قرص هایم رو به من می داد .اون مثل یه پرستار نه، مثل یک مادر هوای من رو داشت و از اینکه درکنارم بود خیال پدر و مادرم راحت بود.

بعضی وقتها که قلبم درد میکرد برای اینکه به من آرامش بدهد دستهایش را مشت می کرد و میگفت : نسیم، میدونی قلب آدمها به اندازه مشت دست اونهاست؟ .بعد مشت اش رو طرف قلبم می آورد و می گفت این قلب هدیه برای تو با ضمانت مادام العمر، بدون درد، بدون اذیت .حرفهایش آرامم می کرد و خوشحال .من چشم انتظار پیوند قلب بودم .

زنگ علوم بود و معلم داشت درس جدید را می داد که ناگهان قلبم تیر کشیدو به شدت درد گرفت.نمی توانستم نفس بکشم .درد امانم را بریده بود .مرگ را به چشم میدیدم .این درد با درد های سابق  فرق می کرد .سحر بیچاره هول کرده بود، تا حالا من را در این وضع و حال ندیده بود.از معلم اجازه گرفت تا به دفتر مدرسه برود و موضوع را به ناظم بگوید تا مادرم را خبر کند . با دستپاچگی و سریع از در کلاس خارج شد، هنگام پایین آمدن از پله ها پایش لیز  خورد و با سر به زمین خورد .ناظم مدرسه که این صحنه را دید آمبولانس را خبر کرد .من و سحر را با هم به آمبولانس انتقال دادند و به بیمارستان رساندند .من از درد بیهوش شدم. چشمهایم را که باز کردم مادرم را دیدم، از او حال سحر را پرسیدم ،گفت: حالش خیلی خوب شده و سرش را بخیه زدند و قرار است که فردا مرخصش کنند از شنیدن این حرف خوشحال شدم .از اینکه من باعث شدم این اتفاق برایش بیفتد خودم را سرزنش می کردم .ولی از اینکه حالش خوب بود خوشحال بودم.

چند ساعت بعد دکتر برای معاینه پیش من آمد .بعد از معاینه ،دکتر به همراه مادر و پدرم از اتاق خارج شدند .ولی صدای دکتر را می شنیدم که میگفت: باید دخترتان هر چه سریع تر عمل شود و گرنه هر لحظه ممکن است اتفاق بدی برایش بیفتد.

صبح شد، مادر و پدرم با خوشحالی به من گفتند که قرار است دو ساعت دیگر من را به اتاق عمل ببرند و یک قلب سالم به من پیوند بزنند. ولی نگفتند این قلب برای چه کسی ست؟

من را به اتاق عمل بردند و این عمل با موفقیت انجام شد .بعد از سه روز من را از بیمارستان مرخص کردند .در این سه روز خبری از سحر نبود . از اینکه به ملاقاتم نیامده خیلی ناراحت بودم.

دکتر یک هفته برای من استراحت مطلق تجویز کرد. در این یک هفته باز از سحر خبری نبود .خیلی نگران بودم و  خیلی هم عصبانی .اصلا باورم نمی شد که سحر پیش من نیاید. چه شده بود که دیگر من برایش مهم نبودم .هی خود خوری می کردم و سراغش را از مادرم می گرفتم  ولی با ناراحتی که سعی در پنهان کردنش داشت می گفت که سحر حالش خوب است .

این یک هفته استراحت هم تمام شد سریع آماده شدم بروم خانه سحر و علت این بی وفایی اش را بفهمم و بگویم این رسم دوستی نیست، چرا من را تنها گذاشته؟ .مادرم جلویم را گرفت و از رفتنم ممانعت کرد و با گریه گفت :سحر هیچوقت تو را تنها نگذاشته است، هیچوقت . او  همیشه پیش توست و پیش تو باقی خواهد ماند. گفتم: مامان من منظورت را نمی فهمم، اگه اون پیش من بود پس چرا من اونو ندیدم .مادرم گفت :عزیزم معلومه که تو اونو نمیبینی .آخه اون تو سینه توست، اون قلبی که الان داره می تپه قلب سحره.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ahmad dj ( دوشنبه 87/11/7 :: ساعت 6:44 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

قرآنیان یا شیطانیان
کمک از خدای عاشفان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 21
>> مجموع بازدیدها: 176032
» درباره من

عاشقان میگویند
ahmad dj
قسمت نشد تا در کنار هم بمانیم قسمت نشد تا در هوای هم بمیریم تا سرنوشت ما جدایی را رقم زد ای یار عاشق از جدایی ناگریزی فرصت نشد غمگینترین آواز را در خلوت معشوق چشمانت بخوانم صد سوز ژنهان مانده در سازم که یک شب در گوشه چشمان گریانت بخوانم آیینه ام جین خورده از رنج و جدایی از تو سرودم از فصل آشنایی تو رفتی ای قاصدک بعداز تو دشت خانه ام را در بر گرفته

» پیوندهای روزانه

معشوق [265]
عاشقانه میگویم [316]
سوگند [162]
غریبه [79]
بهترین ترانه ها [151]
شکوه لحظه ها [141]
نفرین شده [73]
تنها [96]
خاطرات [193]
[آرشیو(9)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
چگونگی رفتار و روابط انسانها در زندگی؟[10] . عکس[10] . اهدای اعضای بدن[8] . محرم[5] . امامان[4] . جک و طنز[3] . تبریک عیاد و ایام[3] . در دل عاشقان چه میگذرد؟[2] . مادران . تبلیغات . ورزش .
» آرشیو مطالب
یکشنبه 28/7/1387
دوشنبه 23/10/1387
سه‏شنبه 24/10/1387
جمعه 27/10/1387
شنبه 28/10/1387
دوشنبه 30/10/1387
چهارشنبه 2/11/1387
پنجشنبه 3/11/1387
جمعه 4/11/1387
یکشنبه 6/11/1387
دوشنبه 7/11/1387
پنجشنبه 17/11/1387
سه‏شنبه 8/11/1387

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
صلوات بفرست
بتلیجه (روستای نمونه ی ایثارگری)
مهندسی پلیمرpolymer (کامپوزیت.پلاستیک.الاستومر.چسب ورزین)
ن والقلم و ما یسطرون
یک کلمه حرف حساب
ناز آهو
امید مهربانی
نور
سلام
دختر زمستان
نامه ای در راه عشق
زندگی عاشقانه
گلی از بهشت
انحرافات جنسی
حرفهای آسمانی
مهندسی پلیمر polymer (الاستومر-نانوکامپوزیت-شیمی-پلاستیک-چسب)
وحیده
سودابه
یه دنیا حرف
دوزخیان زمین
روان شناسی کودک
***به اسبفروشان (اشوشان) خوش آمدید***
هeدnخ شoخ
ازدواج؟... بــعــلــــه
دوستی
سیر و سلوکی در اسلام و دیگر ادیان
تنها
امروز آفتاب دیگری میتابد
کوهنوردی
تسنیم
پتروشیمی
یاران خدا
شمیم حیات
اهنگ
دنیای واقعی
من وتو
نرم افزار و دانلود و پیامک
بهترین آهنگ های رپ و پاپ فارسی
هرکه شدمحرم دل درحرم یار بماند
بیا تو حالشو ببر
شعرهای شیرازی
تنها ستاره ام توی آسمون ....
بیاد مجموعه شعر استاد ( دیگه مردی واسه من )
سرزمین من
هر چی دوس داری اسمشو بذار
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
۩۞۩ عکس،موزیک و مطلب ۩۞۩
حرفهای گفتنی
حضرت علمدار

عشق پاییزی
شمسِ من
آسمان آفتابی
دلداده
سوگند
آزاد باشیم
مرکز نیاز
FOR YOOOU
چشمای خیس من
نمی دانم چه گویم ولی . . .
سوسونو
برق
امام رضا
راههای خدمتگذاری
دانلود جدیدترین اهنگها

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان

































































































" alt="فری کوچولو " width='85' >







» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب