اهدا زندگی - عاشقان میگویند

»» اهدا زندگی
موتور سوار با سرعت زیادی برخلاف جهت باد حر کت می کرد . زن نا امید بود و نگاهش در چهره ی نا امید همسرش گره خورد و همه چیز را درک کرد . جوانی ماجرا جویی می کرد و از سرعت لذت می برد.. بچه های زن اطرافش را گرفته بودند و برق امید در چشمهایشان و همسرش نا امید . صدایی برخاست همه چیز آرام گرفت سرعت صفر شد و چشمهایی نگران – پچ پچ مردم فضا را پر کرد . بچه ها هنوز امید داشتند . صدای مردم در آژیر آمبولانس خفه شد و سرعت دوباره موج گرفت . جراح بالای سر زن آمد و همه چیز برای یک جراحی آماده . موتورسوار روی تختی که در آمبولانس قرار داشت خوابیده بود و هنوز لبخند بر روی لبهایش موج می زد . ناله ی مادری برخاست و خانواده ای اطراف پزشک را گرفتند– سوال هایی پرسیده شد. همسر زن بچه هایش را در آغوش گرفت و آرام اشک ریخت و زن انتظار می کشید. جواب منفی بود . پزشک زن در حال حرکت به سوی اتاق مراقبت های ویژه . خبر مرگ مغزی جوانی به خانواده اش داده شد – بغض ها شکست و پدری باور کرد و مادری در شرف باور بود . بچه های زن هنوز امید وار بودند و همسری ناامید . زمان گذشت و برگه ی رضایت آماده بود – جوانی برای آخرین بار در آغوش پدر و مادرش جای گرفت . چند اتاق آنطرف تر بچه ها بازی می کردند و همسری نگران بود . برگه ای امضا شد – مرگی رخ داد و زندگی دیگری جریان گرفت .

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ahmad dj ( دوشنبه 87/11/7 :: ساعت 6:36 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
قرآنیان یا شیطانیان
کمک از خدای عاشفان
[عناوین آرشیوشده]

اوقات شرعی

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 21
>> مجموع بازدیدها: 176034

» درباره من

ahmad dj
قسمت نشد تا در کنار هم بمانیم قسمت نشد تا در هوای هم بمیریم تا سرنوشت ما جدایی را رقم زد ای یار عاشق از جدایی ناگریزی فرصت نشد غمگینترین آواز را در خلوت معشوق چشمانت بخوانم صد سوز ژنهان مانده در سازم که یک شب در گوشه چشمان گریانت بخوانم آیینه ام جین خورده از رنج و جدایی از تو سرودم از فصل آشنایی تو رفتی ای قاصدک بعداز تو دشت خانه ام را در بر گرفته

» پیوندهای روزانه